تاثیر اسلام در خلق و خوی انسان
|
دنی اولروم بهجز اینکه یک فوتبالیست خوب است، یک انسان بسیار خوش قلب و مهربان است، با لبخند به پرسشهای شما پاسخ میدهد و مهربانی در سیمایش موج میزند...
دنی اولروم بهجز اینکه یک فوتبالیست خوب است، یک انسان بسیار خوش قلب و مهربان است، با لبخند به پرسشهای شما پاسخ میدهد و مهربانی در سیمایش موج میزند... او پس از نزدیک به چهار سال زندگی در ایران تصمیم گرفته که با ما ایرانیها زندگی کند، تا جایی که با یک بانوی ایرانی ازدواج کرده و به اسلام رو آورده و نام خود را <عرفان> گذاشته است. او حالا در ورزش ایران هم نامی شناخته شده و با 17 گل، آقای گل لیگ برتر ایران است، (این گفتگو پیش از اتمام لیگ انجام گرفته است)، چارچوب دروازه را خوب میشناسد و از شمگلزنی بالایی برخوردار است... <عرفان اولروم> در خانوادهای به دنیا آمده که پدر و مادرش از تحصلیکردههای نیجریه هستند، پدرش استاد دانشگاه که البته چندسال پیش فوت کرده و مادرش پرستار بیمارستان است... او هم مثل خیلی از کودکان آفریقایی و همگام با آنها در خیابانهای محل سکونتش پا به توپ شد... پنج سال بیشتر نداشت که به توپ ضربه زد، ضربه زد و زد و زد تا بزرگ شد، استعدادهای او تا حدی بود که در 15 سالگی به اروپا راه یافت و برای یک مرد از اهالی قاره سیاه این افتخار بزرگی بود که به تیمهای اروپایی در سن و سال کم راه یابد... هنگامی که نیجریه برای اولین بار در جام جهانی 1994 آمریکا حضور یافت، عرفان 11 سال بیشتر نداشت، اما همراه با دیگر بچههای شهر( لاگوس)، آن بازیها را به خوبی به یاد دارد، چرا که از تلویزیون بزرگ وسط میدان شهر، بازیها را تماشا میکرد... همان سالی که نیجریه توانست بلغارستان و یونان را شکست دهد و از آرژانتین با مارادونا(1 -2) شکست خورد و در مرحله حذفی بلای جان ایتالیا شد و اگر حرفهایگری <روبروتو باجو> نبود، شاید نیجریه آن بازی را (1-2) نمیباخت. او شاهد هنرنمایی مردان آن سال نیجریه، چون رشید یکینی، پیتر روفاهی، اوکه چوکو، جورج فنیدی، دانیل آموکاچی، آمونیکه و... بود و دوست داشت روزی مانند آنها باشد. درجام جهانی 98 عرفان 15 ساله بود و همان زمان در اوج فوتبال خود قرار داشت... همان سالی که نیجریه توانست با غلبه بر اسپانیا و بلغارستان شگفتیساز جام شود، در جام جهانی 2002 هم نیجریه اگر در گروه سخت آرژانتین، انگلیس و سوئد قرار نمیگرفت، به طور حتم به مرحله دوم راه مییافت... میگوید: <آن جام بدشانس بودیم، اما بدشانسترین دوران فوتبال نیجریه، آنجا بود که نتوانستیم به جام جهانی 2006 راه یابیم.>
او حالا در ایران برای خود آوازهای در کرده است، عرفان از گفتگو کمی فاصله میگیرد، اما زمانی که روی جلد شماره گذشته مجله خانواده سبز را دید و متوجه شد که مدیر لوازم خانگی ال.جی در ایران مسلمان شده و ما یک گزارش کامل از او تهیه کردیم، تصمیم گرفت در گفتگو با خانواده سبز شرکت کند و از خودش برای خوانندگان مجله ما بیشتر بگوید... با این انسان مهربان و خوش قلب و البته کم حرف به گفتگو نشستیم، گر چه دلمان میخواست از او بیشتر بپرسیم و او بیشتر پاسخ دهد، اما محدودیت صفحه باعث شد تا تنها دو صفحه را به او اختصاص دهیم... حرفهای این تازه مسلمان شده که مثل خیلی از افراد دیگر به درک، ایمان و اعتقاد از آخرین دین خداوند رسیده را بخوانید... نام او را بهخاطر داشته باشید... <عرفان اولروم.> جا دارد از همسر اولروم <ندا خیری> تشکر ویژهای داشته باشیم که در تهیه این گزارش ما را یاری داد. _ _ _ _ اولروم در کجا به دنیا آمد؟ عرفــان: من در سال 1983 در نیجریه به دنیا آمدم، در پایتخت این کشور لاگوس... _ مذهب شما در ابتدا چه بود؟ عرفــان: من مسیحی کاتولیک بودم، همان دین و مذهبی که دیگر اعضای خانوادهام داشتند. _ چه شد که به فوتبال رو آوردید؟ عرفــان: از اواسط قرن بیستم، تب فوتبال، سراسر آفریقا را گرفت... بهجز کشورهای شمال آفریقا، مانند الجزایر، مراکش، تونس و مصر، کشورهای جنوبی این قاره هم روی فوتبال سرمایهگذاریهای کلانی کردند، باشگاههایی بهوجود آمد و همچنین لیگهای باشگاهی در کشورهای این قاره انجام گرفت... همین امر باعث شد که مثل دیگر نقاط جهان، علاقه مردم به فوتبال چند برابر شود، از طرفی از بین کشورهای این قاره، مردم کامرون، سنگال، ساحل عاج، نیجریه، آفریقای جنوبی و زئیر با علاقه بیشتری فوتبال را دنبال میکردند و همین امر در سرمایهگذاری روی فوتبال تاثیر بسزایی گذاشت، به همین خاطر جوانان و نوجوانان هم رو به این ورزش آوردند و فوتبال همهگیر شد، هر هفته تماشاگران زیادی برای بازیهای باشگاهی به استادیوم میرفتند، رسانهها به این ورزش بیشتر میپرداختند و به همین خاطر کودکان این کشور، مثل من هم به فوتبال علاقهمند شدند. من از پنج سالگی با این ورزش آشنا شدم و خیلی سریع خودم را به سطح باشگاهی رساندم. ضمن اینکه خانواده ما از لحاظ مالی، اوضاع مناسبی داشتند. _ یعنی از چند سالگی؟ عرفــان: از آنجا که قدرت بدنیام خوب بود، بسیار زود به باشگاههای معروف نیجریه پیوستم و در سن 15 سالگی لژیونر شدم! _ چقدر زود! عرفــان: در 15 سالگی از پرتغال به من پیشنهاد شد و من هم به آن کشور رفتم. _ و پدر و مادرتان اعتراض نکردند؟ عرفــان: چرا، آنها مخالف بودند که من به فوتبال ادامه بدهم، شاید زمانی که در کودکی با بچههای همکلاس و هممحل بازی میکردم، عشقم را جدی نمیگرفتند، اما زمانی که بزرگتر شدم و سر از باشگاههای نیجریه درآوردم، دیگر نتوانستند مخالفت کنند، چرا که من به فوتبال عشق میورزیدم، تا جایی که شبها خواب فوتبال میدیدم. به هر حال پس از جلب رضایتشان به فوتبال رو آوردم. _ چند برادر و خواهر دارید؟ عرفــان: ما سه برادر و چهار خواهریم که همه عاشق فوتبال هستیم، اما تنها من به شکل حرفهای فوتبال بازی میکنم، ولی آنها همیشه حامی من بودند. ضمن اینکه من فرزند چهارم خانواده هستم. _ شغل پدر و مادرتان چه بود؟ آنها برای چه با فوتبال بازی کردن تو مخالف بودند؟ عرفــان: ببینید، شاید اصلا شغل پدر و مادرم باعث شده بود که آنان با فوتبال بازیکردن من مخالفت کنند چرا که دلشان میخواست، من تحصیلات خود را ادامه میدادم... پدرم استاد دانشگاه لاگوس در رشته اقتصاد کشاورزی بود و مادر پرستار یکی از بیمارستانهای بزرگ شهر... از اینرو آنان دوست داشتند من درس بخوانم، اما برای من سرنوشت طور دیگری رقم خورد. _ و چه شد که به اروپا راه یافتید؟ عرفــان: در 15 سالگی مسئولان باشگاه <یونیال> پرتغال به من پیشنهاد دادند و من خیلی زود لژیونر شدم، سپس به شمال اروپا - بلژیک- رفتم و در تیم <ونیره> بازی کردم، پس از آن مربیان تیم <دیپست> در مجارستان مرا خواستند، در پنجمین سال حضورم در اروپا به آلمان رفتم و در تیم <بورسیا >، به بازی پرداختم، پس از پنج سال حضور در اروپا به ایران آمدم. _ چه شد که به ایران آمدید؟ عرفــان: ما در یک گروه 25 نفری از نیجریه به ایران آمدیم تا چند بازی دوستانه انجام دهیم که سه نفرمان در ایران ماندیم. _ در کدام تیمها؟ عرفــان: ابتدا در پاسارگاد تهران به بازی پرداختم، سپس به فولاد اهواز رفتم و پس از آن به ابومسلم در مشهد آمدم. _ چه شد به ابومسلم آمدید؟ عرفــان: با توجه به شناختی که از این تیم در سالهای قبل داشتم و همچنین حمایتهای <ناصر شفق> مدیر عامل باشگاه و <خداداد عزیزی> که یک حماسهساز در فوتبال ایران است، تصمیم گرفتم با این باشگاه قرارداد سه ساله ببندم. _ همسرتان مشهدی است؟ عرفــان: خیر، او تهرانی است. همسر عرفان پاسخ میدهد: من ندا خیری هستم، 23 سال سن دارم و در رشته مدیریت تحصیل میکنم، آشنایی من با عرفان از آنجا آغاز شد که من کارمند سفارت نیجریه در تهران بودم، عرفان به آنجا رفت و آمد زیادی داشت. ضمن اینکه من معلم خصوصی فرزندان سفیر هم بودم... عرفان از من خواستگاری کرد. ابتدا از این درخواست او تعجب کردم، اما وی خواستگاری از من را با خانوادهام مطرح کرد و تقدیر این شد که ازدواج کنیم. _ ممکن است دوباره به نیجریه برگردید؟ خیری: از آنجا که برادران و خواهران عرفان در کشورهای مختلف زندگی میکنند، به احتمال زیاد او در ایران میماند، جز اینکه بخواهد برای دیدن مادرش به آنجا برود... اما اگر او برود، من هم با او خواهم رفت، ضمن اینکه عرفان حالا حالاها در ایران خواهد ماند. _شما با چه زبانی با یکدیگر صحبت میکنید؟ خیری: همانطور که میبینید، عرفان کاملا با زبان فارسی آشنایی دارد، اما بعضی مواقع اگر بخواهد سریعا صحبتش را به من انتقال دهد، با زبان انگلیسی صحبت میکند، من هم به زبان انگلیسی کاملا تسلط دارم. _ شما به دین اسلام رو آوردید، میتوانید برایمان بگویید، چگونه به اسلام رو آوردید؟ عرفــان: من قبل از اینکه ازدواج کنم، تصمیم گرفته بودم مسلمان شوم، پس از ورود به ایران با کسانی در این کشور برخورد کردم که خیلی به من کمک کردند، از اخلاق و روحیات آنان بسیار خوشم آمد، آنان یک مومن واقعی بودند و میدیدم که اسلام چگونه در خلق و خوی آنان رخنه کرده است، با آنان به گفتگو نشستم و از آنان خواستم که از اسلام برایم صحبت کنند، اینکه این دین چه تحولاتی در بشر به وجود میآورد، آنان هم برایم گفتند که من تمامی آن گفتهها را به حافظه سپردم، از آنجا بود که به اسلام علاقهمند شدم، از اینرو درباره آن مطالعه کردم، چند کتاب خواندم و تحقیق کردم و بارها به حرم امامرضا(ع) رفتم و شکوه آنجا در من تاثیر بسزایی گذاشت... اما انگیزه اصلی من برای مسلمانشدن، همسرم بود... من با همسرم در تهران آشنا شدم، پس از مدتی تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم، اما از آنجا که او مسلمان بود، من هم باید مسلمان میشدم و چه بهانهای بهتر از اینکه من مسلمان میشدم، همانطور که گفتم، خیلی پیشتر از اینکه ازدواج کنم تصمیم گرفته بودم به اسلام رو بیاورم، اما ازدواج انگیزهای چندبرابر در من ایجاد کرد... بنابراین به حرم حضرت امام رضا(ع) رفتم و در آنجا به دین اسلام گرویدم... در آنجا مسلمان شدم و نام <عرفان> را برای خود انتخاب کردم. _خودتان نامتان را انتخاب کردید؟ عرفــان: با کمک همسرم، از میان نامهای اسلامی<عرفان> را انتخاب کردم. _و برایمان از حرم امام رضا(ع) بگو، چه حسی به تو دست میدهد، زمانی که در بارگاه این حضرت هستی؟ عرفــان: هرگاه به بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) میروم، احساس آرامش و سبکی به من دست میدهد، از طرفی ابهت و شکوه این حرم مقدس، احساس خوبی را به من القاء میکند، احساسی که من نمیتوانم آن را توصیف کنم... همچنین زمانی که درباره اسلام مطالعه میکردم، متوجه شدم که مسلمانان با چه اعتقاداتی، پا به این بارگاه میگذارند، نمیدانم چرا همیشه حرم شلوغ است، همیشه در این مکان تمامی چراغها روشن است، در هر ساعت و دقیقهای از شبانهروز میروی، حرم امام رضا(ع) مملو از جمعیت است، زمانی که این جمعیت را میبینم، احساس میکنم تنها نیستم، نه من، بلکه تمامی افرادی که در آنجا هستند... همه در حال راز و نیاز هستند، افرادی را دیدهام که حاجت میگیرند، یکی بیمار است، یکی برای بیماری دیگری دعا میکند، یکی در زندگیاش گرهای کور دارد و آمده حاجت بگیرد، آن یکی به دنبال شفاعت و همه این موارد از ابهت و شکوه و بزرگواری امام رضا(ع) است. او انسان بزرگی بود. _از اینکه مسلمان هستی، چه احساسی داری؟ عرفــان: احساس راحتی دارم، دلم میخواهد آیینهای آن را مو به مو اجرا کنم، چون که انسانساز است، دلم میخواهد یک مومن واقعی باشم... دلم میخواهد به همه کمک کنم، دلم میخواهد دل مردم را شاد کنم، نمیدانم، میتوانم یا نه؟ اما تمام سعیم را میکنم. اسلام به من آرامش را هدیه داد. _ و از همسرت راضی هستی؟ عرفــان: میگویند: همسر خوب، نعمت است، خدا را شاکرم. _ بحث را عوض میکنیم، از غذاهای ایرانی خوشت میآید؟ عرفــان: عالی و بسیار خوشمزه است، به خصوص باقالیپلو با ماهیچه... من تجربه زندگی در پرتغال، آلمان، مجارستان و بلژیک را دارم، باید بگویم غذاهای ایرانی با مزاج تمام مردم دنیا سازگاری دارد. _ چه تفاوتی بین غذاهای ایرانی و نیجریهای است؟ عرفــان: غذاهای ایرانی سبک هستند، اما غذاهای ما بسیار سنگین و از طرفی طبخشان هم خیلی دردسر آفرین است. ضمن اینکه ایرانیها خیلی برنج میخورند، اما در کشورهای آفریقایی، هفتهای یک بار برنج مصرف میکنند. _ و طرز تهیه غذایی را میدانید؟ عرفــان: بله، فراموش نکنید، من از 15 سالگی تنها زندگی میکردم، به طور حتم طرز تهیه چند غذا را میدانم. _مواد اولیه غذاهای نیجریهای از چیست؟ عرفــان: گوشت گاو، یک نوع سیبزمینی محلی به نام <یم>، سبزیهای محلی که در ایران ندیدم. _تفاوت فرهنگ ایران با نیجریه را در چه میدانید؟ عرفــان: تفاوت آشکاری که در این فرهنگ دیدهام، ازدواجهای فامیلی است که این نوع ازدواجها در کشور ما ممنوع است و اقوام نمیتوانند با یکدیگر ازدواج کنند.
خانواده سبز |
منبع: http://www.kelisa-masjed.blogfa.com
پدر آریوس ::: جمعه 86/5/26::: ساعت 10:21 عصر